محل تبلیغات شما

بهار بود. صلات ظهر بود. به گورستان بودم و پای درخت کُنار انتهای دارالرحمه. باران باریده بود. آب در گودال میان دو گور جمع شده بود. سیرِ کُنار بودم. دهانم کویر بود. کویر به آب دادم. تا مدت‌ها ها که می‌کردم بوی نعش برخواست از حلق. از گلوگاهم خون هزار مُرده می‌جوشید.

لحظه‌یی به خون / دمی به شک

گفتند خواهند سوزاند

به او بگویید مرا پس بیاورد

آب ,خون ,کویر ,کُنار ,نعش ,می‌کردم ,ها که ,مدت‌ها ها ,که می‌کردم ,می‌کردم بوی ,نعش برخواست

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها