محل تبلیغات شما

من آدمِ رابطه‌ها نیستم. آدمِ دوستی‌ها و رفاقت‌های پُر سر و صدا. این را هم خوب می‌دانم در ارتباط با اطرافیانم هیچ‌گاه ثابت قدم نبوده ام. تا یادم هست بیشتر دوست داشته ام با آدم‌های تنها رابطه برقرار کنم. با آدم‌هایی که چنان در انزوای خود غرق اند گویی رستگاری را در دیده نشدن یافته‌اند، در بی‌چهره بودن. سخت است به چشم‌شان بیایی. آدم‌هایی که ناخواسته یا خودخواسته هر روز و هر لحظه بیشتر در چاهِ عمیق و تاریکِ درون‌شان فرو می‌روند. آدم‌هایی که اگر بخواهند توانِ بریدن از خودشان را هم دارند. حرف زدن با این افراد دل‌نشین‌ترین و در عین حال حزن‌انگیرترینِ کارها ست. شاید به خاطرِ همین میلِ درونی‌اَم به عزلتِ این آدم‌هاست که وقتی می‌بینم دارند سعی می‌کنند از زاویه‌ای که اختیار کرده اند برخیزند و طعمِ ارتباط با جامعه را بچشند، ازشان فاصله می‌گیرم و دیگر میلی به هم‌کلامی با آن‌ها ندارم. می‌شوند شکلِ شکستنِ سکوت. می‌شوند آدم‌های حرّافی که توانِ تحمل‌شان برای‌اَم دشوار می‌شود. می‌شوند تصویرِ رابطه‌های چندش‌آور. آن وقت دیگر نمی‌توانم برای گوشه‌نشینیِ سابق‌شان احترامی قائل شوم. آن‌وقت کمتر باهاش صحبت می‌کنم، مگر در جمع. دوست ندارم باهاش جایی تنها بمانم. کم هستند آدم‌هایی که تنهایی‌شان کش‌دار بوده. آدم‌هایی که لذت نبردن از رابطه‌ها برای‌شان ادامه‌دار بوده. آخ که چه دوست‌داشتی هستند این آدم‌ها. آخ که چه انزوای شیرینی دارند. آخ که چقدر دوست دارم در این انزوا بلعیده شوم.»

این را پنج سال و اندی پیش نوشته بودم. صاد» را ندیده بودم هنوز، که از فرط تنهایی قدرت تکلم‌ش را از دست داده بود. جیم» را نمی‌شناختم که سرگردان خیابان با دشمنان خیالی‌اش می‌جنگد. نمی‌دانستم حتا ز» نامی وجود دارد و روزی در فاصله‌ی چند متری‌ام روسری از سربرمی‌دارد و در هوا می‌رقصاند که چرا کسی نمی‌آد خونه‌ی ما مهمونی» و می‌رقصد و می‌لرزد و بر زمین می‌افتد و صورت‌ش غلتان ترکیب کف و خاک می‌شود. خام بودم وقتی می‌نوشتم انزوای شیرین»، این دیگر چه ترکیب تهوع‌آوری ست؟ البته که هنوز گوشه‌نشین‌ها را بیشتر دوست دارم و از حرّاف‌ها گریزانم، شاید چون از همیشه تنهاتر شده‌ام و افتاده‌ام گوشه‌ای و جز آن‌ها که خیال‌شان می‌کنم دوست و هم‌صحبتی ندارم. اما آن زمان به طرز حیرت‌آوری انزوا را ساده‌انگارانه می‌فهمیدم. جنون را ساده‌انگارانه می‌فهمیدم و خیال می‌کردم آن‌که هذیان می‌گوید به عارف‌مسلکانی شباهت دارد که شطح‌شان وابسته به هیچ عامل بیرونی نیست. خام بودم.

لحظه‌یی به خون / دمی به شک

گفتند خواهند سوزاند

به او بگویید مرا پس بیاورد

دوست ,آدم‌هایی ,آخ ,دارند ,ندارم ,می‌شوند ,آدم‌هایی که ,آخ که ,ساده‌انگارانه می‌فهمیدم ,که چه ,خام بودم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دلنبشته های تابناک